دهه 60 که مصادف با روزهای سخت جنگ و تحریم بود، آغاز فعالیت و اشتغال بنده به صنعت کشور هم بود. ما مهندسین جوان تازه از فرنگ برگشته، هرکجا سخن از HSE میگفتیم محکوم به سوسولبازی و فانتزیگرایی میشدیم و مدیران سنتی معتقد به قضا و قدر الهی و مدیران جوانتر و تحصیلکرده معتقد به تولید به هر قیمتی بودند و نهایتا در بیشتر مشاغلی که در آن سالها تجربه کردم، موضوعی به اسم HSE اصلا مطرح نبود؛ مثلا در کارخانه ریختهگریای که بودم، نگهبان انبار با حفظ سمت مسئول HSE هم بود و نهایت کارش تذکر به کارگران برای گذاشتن کلاه ایمنی برای ورود به انبار بود. روز گذشته که خبر انفجار کوره ذوب در شرکت ارفع منتشر شد، به یاد شب عید اوایل دهه 70 در شرکتی که فعالیت میکردم افتادم.
برای بچههای ذوب، زمستان و تابستان هر دو جهنم است، آن روز هم دمای بالای سالن و تشنگی روزه، مزید بر علت شده بود و کلا بیحوصله بودم. با مرتضی، سرپرست سالن در حال کنترل فرایند بودیم و مرتضی، مدام در مورد رکورد تولید و آمار و ارقام میگفت و واقعیت حوصله صحبتهاش رو نداشتم.
بچههای خط به مشابه اغلب مردم، درگیر صحبتهای شب عید بودند. آن سال، عید نوروز تلاقی کرده بود با ماه مبارک رمضان و بچهها نگران توزیع ارزاق و آجیل بودند. چون میخواستم حسن رو از سر باز کنم فرستادمش اتاق کنترل ذوب. هنوز 30-20 متر دور نشده بودم و حسن تازه به بالای پلهها رسیده بود که زمین زیر پام لرزید و صدای انفجار و فریاد و آژیر خطر، زمان را متوقف کرد. طول کشید تا بفهمم پاتیل ذوب منفجر شده.
کل محتوای پاتیل در اثر انفجار تخلیه شده بود. همه مات و مبهوت بودیم. تاکنون چنین جهنمی را از نزدیک ندیده بودم. هرگز تصور نمیکردیم که مذاب چه قدرت تخریبی دارد. به چشم دیدم که تا استخوان چند نفر را در خود حل کرده بود. در میان دود و غبار و بوی شدید سوختگی، مرتضی را دیدم. فقط به 30 ثانیه آخر مرتضی رسیدم و نگاهش روی من قفل شد؛ نگاهی که تا امروز همراه من است. دیروز که خبر انفجار کوره ارفع را شنیدم برگشتم به آن روز سیاه.
شاید هیچ کسی حال من را درک نمیکرد. به دنبال اخبار و تعداد تلفات بودم. فقط خدا خدا میکردم سانحه با حداقل تلفات (در ذهن من 6-5 نفر) جمع شده باشد تا دیدم به لطف خدا، نه تنها خون از دماغ کسی نیامده، که خط هم توقف طولانی نداشته و با سرعت به مدار تولید برگشته است.
با 40 سال کار صنعتی، امروز قدرت HSE را دیدم. سانحهای که میتوانست فاجعه باشد تبدیل به یک اتفاق شد و هیچکسی، حتی آن کارگر خط که از صحنه فیلم گرفته هم نمیتواند تصور کند ارفع چه فاجعهای را از سر گذرانده و چه تلفات و افسوس و حسرتی میتوانست باشد که به لطف مدیریت صحیح، توجه به HSE، رعایت استانداردها و هوشیاری کنترلروم و مدیریت تولید، از سر دوستان صنعتگرم در ارفع گذشت.
سید محمد میرزایی/ صنعتگر بازنشسته